سلام دوستان😊♥️اوه ببینید اینجا چی داریم ! یه داستان متفادت از میراکلس😃😃 حتما انجامش بده تا از ماحرای دختر کفشدوزکی و گربه ی سیاه با خبر شی😁
مرینت :《 صبح از خواب پاشدم دیدم ساعت 10:30 دقیقه س نیم ساعت دیر کرده بودم 😱 یدفعه مامانم در اتاق و باز کرد و گفت :《 بالاخره بیدار شدی زود باش بازم دیر کردی 》گفتم:《ببخشید مامان 😔 الان میرم حاضر میشم و میرم مدرسه 》مامانمم گفت :《پس زود باش 》 واز اتاق رفت بیرون . منم با عجله رفتم لباسامو پوشیدم ، از مامان بابام خداحافظی کردم و بدو بدو رفتم سمت مدرسه . به مدرسه ک رسیدم رفتم تو کلاس . خانم بوستیه هنوز نیومده بود 😃😃 سلام کردم و رفتم نشستم تو جام . آلیا گفت :
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
😊😊🌸🌸
🙏🏻❤
خوب دوستان پارت دوم هم منتشر شد💜
امید وارم خوشتون بیاد🌈💕
راستی آجیم میشی؟
بله عزیزم
لقب من 🖤h🖤 هستش و 11 سالمه
Wow that's amazing 🤩
خیلی باحاله عجب شروع متفاوت قشنگی خیلی برام جالب بود حتما پارت دو رو بزار و منم منتظر میمونم😊😇
مرسی عزیزم حتما😍
ممنون ک نظر دادی❤
جالب بود برعکس همه ی داستان های میراکلسی که خوندم تو متفاوت شروعش کردی hasti جان👏
راستی میتونم آبجی صدات کنم؟
واقعا ممنون 😍
بله حتما ، اگه دوست داشته باشی منم داداش صدات میکنم😄
مرسی ک نظر دادی❤
❤
وای با یه سبک دیگه شروعش کردی
عالی بود
لایک کردم دنبالی بدنبال
راستی اگه می تونی به تست های منم سر بزن مرسی
مرسییی گلم😍
بله حتما 🌼
و باید بگم پارت های بعد چیزی دورتر از تصور شماست🙂
مرسی ک نظر دادی❤
عـــالــی بـــود👏👍😉
بعدی رو زودتر بزار 😊
به تست های منم یه سر بزن 😉
بله عزیزم حتما
مرسی ک نظر دادی🧡
خواهش میکنم گلم 😉🌹🌺
🧡